کیاناکیانا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

کیانا زندگی مامانی و بابایی

بدون عنوان

جمعه به مامان عصمت گفتیم که آش درست کنه و مامانی هم دست به کار شد و بساط آش رو پهن کرد و تا ساعت ٨ درگیر بود. وقتی آش آماده شده یک بشقاب برای من و کیانا ریخت که بخوریم و کیانا چنان با لذت آش می خورد که قیافش دیدنی بود و بعد از اینکه تموم شد گفت: آخیش خدا، من این قدر هوس آش خمیر کرده بودم، گفتم خدایا مامان عصمتم پول نداره خرج کنه آش درست کنه و من و مامانی و دایی حسین و دایی علی کلی قدر قربون صدقش رفتیم. ...
20 بهمن 1392

خورشدیم تولدی شده

  ر وز ١٧ بهمن ماه تولد دایی علی بود و کیک گرفتیم و می خواستم دایی علی ندونه که کیک گرفتیم اما وروجک رفت سریع بهش گفت که دایی علی تولدت توی یخچاله و اون هم فهیمد که براش کیک گرفتیم. عصر پنج شنبه خاله زینب و مرضیه و امیرحسین اومدند سرزدند و برای شام نگهشون داشتیم . بعد از شما که کیک و میوه آوردیم بخوریم خورشید خانم کیانا پاش به کیک خورد و کثیف شده که یک دفعه دیدیم کیانا گریه می کنه و بهش گفتیم چی شده چرا گریه می کنی و اون هم در جواب گفته پای خورشیدم تولدی شده دیگه همه از شنیدن این جمله کیانا از خنده ترکیدند. ...
20 بهمن 1392
1